۱۳۸۸/۱۰/۲


در آغاز یک رویا بود
درذهن رویید
با عشق آمیخت
و با کار متولد شد
حالا با هر نگاه به گوشه گوشه اش
رویایمان را می بینیم
و عشقمان را زندگی می کنیم
و تولدش را
برای سالیان سال
در شعبه هایش
جشن می گیریم

فریده عصاره
26/5/88

۱۳۸۸/۹/۲۰




در یک تابستان، در روزهای خوب شهریور دو سال پیش، طرح ایجاد یک کافه در ذهنمان شکل گرفت. در این مدت کارهای زیادی کردیم، مشکلات زیاد بود و از همه مهمتر مشکلات مالی برای راه اندازی. دویدیم و دویدیم، امروز چند روز مانده به افتتاح کافه در لابلای کاغذها، با ذوق زدگی کاغذی را که دو سال پیش در آن شهریور، طرح کافه را ریخته بودیم، پیدا کردیم، آخ چه روزها که گذشت!
مدتها گشتیم، روزی که مکان فعلی کافه را پیدا کردیم، پس از مدتها جستجو، از پله ها که بالاآمدیم همه با یک نگاه، نگاهی از تصویر کامل شده آن، در ذهنمان درخشید، گفتیم همین جاست، همان جایی که در رویاهایمان بود!
جا را گرفتیم، مدتها کار شبانه روزی، کار و کار! بی خوابی، طراحی، نقاشی، تعمیرات، پرده دوزی، نور پردازی، روزهای خرید، از صبح زود تا دیر وقت شب! عشق بود و عشق، امید بود و نشاط و آنچه نبود خستگی بود و یاس.
انگار گلی را پرورش دادیم و شاهد به بار نشستنش بودیم و لذت از کار بی وقفه و تیم یک دست و هماهنگ و همراه.
کافه رمنس رویید، جوانه زد و به گل نشست و امروز با شور و عشق شما را به همراهی در این تلاش و امید و عشق دعوت می کنیم تا درلذت این آرامش با ما همراه و شریک باشید، قدمتان مبارک و مداوم.
والسلام.

فریده عصاره



یک کافه
یک میز
دو صندلی
عطر یک خاطره
طعم یک یاد
و تلاقی دو نگاه
در یک لحظه جاویدان!
حس شیرین زندگی!
حالا
و همیشه!

19/9/1388
فریده عصاره