۱۳۸۹/۱/۲۱

داستانهای روزمره



هفته اول از ماه چهارم
صبح ها که کافه خلوت تره، حال و هوای خاصی داره و غروبهاش که شلوغه یه حال و هوای دیگه. بعضی دوست دارن تو ساعتهای خلوتی بیان و بعضی ها ساعتهای شلوغ و پر همهمه را ترجیح می دن! ولی کافه بدون سر و صدا ظرف و ظروف و پچ پچ های مردم کافه نیست.
جوونها بیشترین طیف مراجعین به کافه رو تشکیل می دن. از میزهای چند نفره بگیر که مشغول بحث و گفتگو و خنده هستن تا میزهای دو نفره دختر پسرها. جوونها راحت حرف می زنن و با صدای بلند، انگار همه فضای کافه مال خودشونه! خندها شون هم بلند و از ته دله! شاید برای ما که از دور شاهدیم این صداها و خنده ها مفهومی نداشته باشه یا بیهوده باشه! ولی دنیای جوونی یه دنیای جدیه! پلی بین کودکی و بزرگی، همینطور حرفها و خنده هاش هم جدیه!
دختر و پسری که پشت یکی از میزها نشستن و دست به سفارششون نزدن، چنان محو حرف و تماشای همدیگه هستن که انگار تموم دنیا خلاصه شده تو این لحظه و این جا. دختر و پسر دیگه یی مثل اینکه بینشون شکر آبه و سرشون تو لاک خودشونه! پسر دایم حرف می زنه و انگار داره چیزی رو توضیح می ده ولی دختر انگار نمی شنوه و فقط با کف روی قهوش بازی میکنه. صدای آدما تو همهمه حرفها و خنده ها و هیجانها گم می شه و ما هیچ از اونا رو نمی شنویم ولی با نگاه، دنیای جوونا رو دنبال می کنیم! دنیایی که علیرغم ظاهر ساده و پر سرو صداش پر از حرف و نگاه و جستجو و تلاشه. جوونی رسیدن میوه های کال خیاله و وقت انتخاب! انتخابهای بزرگ برای آینده در راه. جوونها تو همین رمز و رازها و خنده ها و حرف و بحثها خودشونو و راه زندگیشونو پیدا می کنن، فقط کافیه به دنیای جدیشون جدی نگاه کنیم و اونا رو باور کنیم.
فریده عصاره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر