۱۳۸۹/۵/۳۰

داستانهای روزمره

هفته اول از ماه نهم (1)

گفت: دیگه منتظر هیچی نیستم! نه اتفاقی، نه نشونه ای! فقط دارم میرم! اینطوری بهتره، لذتش بیشتره.
گفتم: بعضی چیزها هستن، چه منتظرشون باشی چه نباشی. مهم رفتنه. این مهمترین و بهترین انتخابه! اونم همین رو می خواد، وقتی که نیت کردی و راه افتادی و دلتو صاف کردی، نشونه ها خودشون می آن، اونجا که نیاز داری و منتظرشون نیستی!
گفت: منتظر نشستن اصلا خوب نیست! اصلا کمکی نمیکنه.
گفتم: منتظر نشستن اصلا خوب نیست،‌و اما معنی انتظار، به انتظار هر چه نشستن یعنی از دست دادن فرصتها و مخصوصا فرصت بودن و زندگی کردن و موثر بود در روند هستی که فقط یکبار به ما داده شده! ما چه بخواهیم چه نخواهیم در روند هستی موثریم. ولی اینکه این اثر چیه؟ و چی می تونه باشه، به نتخاب و نیت ما بستگی داره. انتظار، در رفتنه که معنی داره. تا تو حرکت نکنی به جایی نمی رسی!‌و تا من نخوام چیزی تغییر نمی کنه.
گفت: هر چیزی زمان خودشو می خواد و باید زمانش برسه.
گفتم: زمان خارج از ما وجو نداره! زمان نیت و خواست ماست! زمانو ماییم که می سازیم.
برای رسیدن به میوه شرایط و عوامل مختلفی دست به کار می شن! خاک، باد، آب، نور خورشید و . . . که هر کدوم از اونا اگر نباشن میوه نمی رسه. برای رسیدن باید راه افتاد و اونی که راه می افته امکارن نداره گذرش به بیراهه و سنگلاخ نیفته! اما خود راه اگر نیت درست باشه ما رو راهنمایی میکنه و مقصد در این راه جای ثابتی نیست.
گفت: چطور؟!
گفتم: این افق دید و توقع و انتظارات ماست که ته راه و مقصدو مشخص میکنه و برای بعضی، اصلا مقصدی وجود نداره و فقط راهه و تجربه! راهه و رهرو! راهه و همراهان! راهه و دویدن! راهه و چشیدن! چیزی که مهمه، دیدنه و یاد گرفتن، و گذر و انکار نکردن. انکار هیچ کمی به ما نمی کنه! همونطور که گاه سئوال کردن کمکی به ما نمی کنه! واقعیتها فقط هستن و گاه در زندگی ما تاثیرایی می ذارن و ما در تایید یا تکذیب اونا نفعی نمی بریم. اما حقیقت چیز دیگه ایه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر