۱۳۸۹/۶/۱

داستانهار روزمره

. . .
هفته اول از ماه نهم (2)

گفت: مگه حقیقت وجود نداره و آیا فقط یه حقیقت وجود داره؟!
گفتم: حقیقت هم هست! هستی یه حقیقت پیوسته و جاری. اما برداشت ما از حقیقت و هستی بستگی به نوع نگاه ما به اون و انتظار و توقع ما داره. و بنا برا ین حقیقت من با حقیقت تو می تونه متفاوت باشه! همانطور که نگاه من به هستی با نگاه تو می تونه متفاوت باشه و انتظار من ازمن و زندگی می تونه متفاوت باشه! پس به تعداد انسانها، حقیقت وجود داره، چرا که انسان موجودی یکتا و یگانه س!
گفت: این تعداد زیاد حقیقت چه طور می تونه به انسانها کمک کنه و آیا بین اونا اختلاف ایجاد نمی کنه؟!
گفتم: اونچه مهمه در راه بودن و نگاه به روند هستی و پیدا کردن نقش و جایگاه خودمونه و گرنه هر انسانی می تونه راه خودشو تجربه کنه و با مثبت نگری و تفاهم همه حرفارو بشنوه و راهها رو ببینه و انتخابهای خودشو داشته باشه و رویاهای شخصی خودشو دنبال کنه و به معنای زندگیش برسه!
گفت: دعا کن تا دلم صاف بشه و نیتم روشن، تا کاری رو که می خوام، خوب پیش ببرم.
گفتم: دیدن و انکار نکردن و رفتن، یعنی دعا کردن و من همیشه دعا می کنم، دعا یعنی حرکت، دعا یعنی نیت، دعا یعنی اخلاص و دعا یعنی انتخاب!‌ انتخاب بهترین راه در زمان، دعا یعنی قدر شناسی، دعا یعنی درک زمان و هستی، و من و تو باید همیشه در حال دعا باشیم. بودن یعنی دعا. و چگونه بودن و حرکت یعنی اجابت دعا، دعا یعنی خواست وصل به روند هستی، دعا یعنی گرفتن دست دوست، دعا یعنی عاشقی کردن، دعا یعنی رفتن، هیشه رفتن!
پس التماس دعا
فریده عصاره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر